ما فقيران که روز در تعبيم

شاعر : ملک الشعرا بهار

پادشاهان ملک نيمشبيم ما فقيران که روز در تعبيم
شهرياران کامل النسبيم تاجداران شامل البرکات
همه با نور پاک منتسبيم همه با فيض محض متصليم
همه تردامنان خشک‌لبيم همه دلدادگان پاکدليم
وز ملامت ميان تاب و تبيم از فراغت ميان ناز و نعيم
گه تنور جحيم را لهبيم گاه گلگشت خلد را کوثر
که به هرجا رضاي او طلبيم بر ما دوزخ و بهشت يکي است
اهل گيتي تن‌اند و ما عصبيم خلق عالم سرند و ما مغزيم
ز آنکه ما مردمان بلعجبيم قول ما حجت است در هر کار
گرچه خود جمله در غم و کربيم فرح و انبساط خلق از ماست
زآنکه شاگرد کارگاه ربيم ما زبان فرشتگان دانيم